گفت و گو: زمرد زرکش
کاری از مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
اشاره: در قرن ۲۱ در حالیکه تکنولوژی و فناوریها پیشرفتهای حیرت آوری کرده است، انسان به جایگاهی که متناسب با این پیشرفت است، نرسیده است. در قرن ۲۱ انسانها قادرند با پروتزهای جالب، وسایلی حیرت آور، جراحیهای شگفت انگیز به افرادی که محدودیتهایی دارند کمک کنند، در واقع تا حدود زیادی آنان را به استقلال برسانند. اما آیا همان اندازه که به فکر کمک جسم و محدودیتهای فیزیکی این افراد هستیم به روح و روان آنان اندیشیدیم.
یکی از این اقشار آسیب دیده قربانیان اسیدپاشی هستند. این افراد با وجود جراحیهای بسیار چهرهشان تغییر کرده و بیشتر از آن روح و روان و هویتشان آسیب دیده است. با محسن مرتضوی که خودش از قربانیان اسیدپاشی است و با تلاش و همت والا با همکاری دکتر سید کمال فروتن (متخصص و جراح زیبایی) و چند تن از اصحاب رسانه و دو تن از سینماگران انجمنی با نام انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی (احقا) را پایه گذاری کردند، هم کلام شدیم.
آقای مرتضوی تأسیس انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی با چه هدفی بوده و چه دستاوردهایی از زمان تاسیس داشته اید؟
هدفمان که کمک به قربانیان اسیدپاشی بوده و هست. قربانیان جراحیهای زیادی باید انجام دهند که هزینههای گزافی دارد که برای همه مقدور نیست. همچنین تعدادی از این عزیزان دسترسی به وکلای مجرب ندارند و تعدادی از وکلای دغدغهمند به قربانیان مشاورههای حقوقی میدهند و گاهاً پروندههای آنان را قبول کردهاند و از زمانی که انجمن تأسیس شده بیش از صد جراحی توسط دکتر فروتن و تیم جراحی رایگان انجام شده است و فقط هزینه بیمارستان توسط قربانیان پرداختهاند که اکثراً از صندوق انجمن پرداخت شده است. برگزاری کلاسهای آموزشی، خدمات روانشناسی، مشاورههای فردی و گروهی و برگزاری چندین نمابشگاه صنایع دستی با عنوان (هویت) بوده اما هدف انجمن احقا فراتر از اینهاست، سال گذشته بعد از دو سال با همکاری حقوقدان لایحه ای که به مجلس تقدیم شد، به تصویب رسید و مجازات اسیدپاشان افزایش یافت. همچنین فرهنگ سازی و کاهش خشم است که البته باید از سنین کم این کار انجام شود.
آقای مرتضوی از محدودبت های که پس سوختگی با اسید با آن مواجه هستید، بگویید.
اسیدپاشی غیر از تحمل درد و بیماری باعث ایجاد محدودیت در تمام زمینهها میشود، مانند محدودیت در تحصیلات، اشتغال، تردد در شهر، ارتباط اجتماعی، دوستیابی، پیگیری مسائل درمانی و پزشکی، استفاده از امکانات فرهنگی، شامل سینما، تئاتر، موزه و گالریها و … و فراتر این که در شرایط دشوارتر انجام امور شخصی مانند لباس پوشیدن، بستن بند کفش، دکمه لباس و حتی سرویس بهداشتی سخت و دشوار است و در آخر امر ازدواج.
این مشکلات، محدودیتهای ثانویه هستند که زندگی را برای قربانیان اسیدپاشی دشوار میکند اما با برنامه ریزی مناسب میتوان تا حد زیادی این محدودیتها را کنترل کرد. هدف انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی ( احقا ) هرچه کمتر کردن محدوددیتهای ثانویه و افزایش کیفیت زندگی قربانیان است ارتباط بین فردی مناسب اولین و مهمترین وسیله برای رسیدن به هدف انجمن احقاست.
پس چگونه میتوانیم به این افراد برای برقرای ارتباطات فردی کمک کنیم؟
من سعی میکنم با راه کارهای مطرح شده از گفتهها و درد و دلهای قربانیان به سوالتان پاسخ دهم که ملموستر و قابل درکتر باشد.
اول: به درخواست قربانیان برای کمک به آنان توجه کنیم یعنی از دلسوزی و ترحم پرهیز کنیم، برای بیشتر افراد میگویند از اینکه بدون درخواست من کمکم میکنند و برایم غذا، دارو یا خدماتی فراهم کنند، ناراحت میشوم و احساس ضعف و بیمصرف بودن میکنم.
پس باید در مرحله اول به شرایط قربانی توجه شود در صورتی که بتواند کار خود را به تنهایی انجام دهد از کمک کردن به او خودداری شود، توجه به این که استقلال افراد بسیار مهم است و ما در برخی از موارد به قصد کمک به آنان احساس ضعیف بودن را انتقال میدهیم. درانجام کارهایی که قادر به انجام آن هستند، دخالت نکنیم. زمانی که احساس میکنیم، فرد نیاز به کمک دارد اما او درخواستی نمیکند با اجازه و یا سوال از او اقدام به کمک کنیم. برای مثال با جملاتی که آسیب زننده نباشد، من می توانم کمکت کنم و یا اجازه دارم داروهایت را برایت بیاورم، من میتوانم در لباس پوشیدن کمکت کنم. البته این مورد برمیگردد به نزدیکان درجه یک، خانواده و بیشتر افرادی که با قربانیان در تماس هستند و با هم زندگی میکنند ودر یک مکان هستند. به نظر من خانواده مهمترین نقش در ایجاد استقلال اولیه فرد قربانی را دارد.
دوم: نگاهمان را کنترل کنیم، نگاه کردن به دیگران با حالتهایی از تعجب، دلسوزی، کنجکاوی، ترحم و … میتواند نوعی ورود به حریم خصوصی افراد باشد و باعث رنجش و آزردگی خاطر شود و نیتجه آن کاهش اعتماد به نفس و افزایش اضطراب است. موردی که قربانیان همیشه عنوان میکنند وخودم هم با آن برخورد کردم، این است که از نگاههای دلسوزانه مردم در خیابان موذب میشویم، نگاههای متعجب و حتی دلسوزانه مردم باعث کاهش اعتماد به نفس میشود. بعضی از افراد با نگاههایشان میگویند که از ما میترسند و یا طوری نگاه میکنند انگار از سیاره دیگری آمدهایم یا نگاهشان حاکی از این است که انگار تا به حال انسانی را ندیدهاند که تغییر فیزیکی در صورت یا بدنش داشته باشد.
سوم: گلایه قربانیان که خودم هم بارها با آن مواجه شدم، این است که زمان صحبت کردن با حالت غمناک صحبت میکنند، صدای آه و ناله و نچ نچ کردن دیگران باعث اضطراب میشود. زمانی که با یک فرد آسیب دیده صحبت میکنیم مانند زمانی باشد که با یک فرد عادی گفت و گو میکنیم. محکم، بدون دلسوزی و با احترام حرف بزنیم. قربانیانی که نابینا شدند و یا درصد سوختگیشان بالاست وقتی دیگران با این افراد صحبت میکنند، مخاطبان صدای خود نازک میکنند، انگار که با یک بچه صحبت میکنند در صورتی که آن شخص هم یک انسان بالغ، کامل و عاقل است و روح بزرگی دارد.
چهارم: متأسفانه موردی که بسیار به چشم میخورد و برای قربانیان آزاردهنده است، محبت بیش از اندازه است، گاهی حسهای زیبای نیکوکارانه ناخواسته باعث ایجاد مشکلات بیشتری برای ما میشود. با قربانیان اسیدپاشی همانگونه که با دیگران رفتار میکنیم، رفتار بشود، احساس توجه بیش از حد، وابستگی این افراد را زیاد میکند و این وابستگی به استقلال یافتن افراد صدمه میزند.
برای کنترل این وضعیت چه راهکارهایی را پیشنهاد می کنید؟
زمانی که احساس شدید دلسوزی داریم، برای آنان کاری انجام ندهیم و تا زمانی که این احساس برطرف نشده نباید ارتباط نزدیک برقرار شود. نکته مهم این که مشکلات ما را بدانند و بخواهند که ما دردهایمان را برایشان بگوییم اما از ارتباط نزدیک و رد و بدل کردن شماره تلفن همراه یا منزل و نشانی منزل پرهیز شود. زیرا افرادی که دچار این آسیب میشوند، به خاطر لطمههای شدیدی که دیدهاند نیاز به شنیده شدن دارند، ارتباط نزدیک و تلفنی باعث نزدیکی و دلبستگی بیش از حد میشود و زمانی که فرد عادی به خاطر مسائل روزمره یا روحی نتواند این ارتباط را ادامه دهد به شخص آسیب دیده، صدمه زیادی میخورد. در شرایط امروزه افراد زندگی خودشان را دارند، افراد مشکلاتی دارند که حتی نتوانند به بستگانشان حتی به پدر و مادرش سر بزند و برایشان زمان بگذارد و شخص در زمان ملاقات در شرایطی قرار میگیرد و در موقعیت روحی و روانی دلسوزی بیش از حد میکند و به قربانی نزدیک و نزدیکتر میشود حتی نزدیکتر از خانواده میشود و حتی مسائل شخصی قربانی را متوجه میشود و حتی بازهم از آن نزدیکتر که به دوستی و صمیمیت میرسد که یک باره فرد به خودش میآید که توان وقت گذاشتن و شنیدن مسایل را ندارد و رابطهاش کم و کمتر میشود و فرد آسیب دیده، شکست روحی خیلی بدی به افراد وارد میشود.
برای کمک، بهترین کار این است که با مسوولان مرتبط، مددکار و روانشناس مثل مدیریت موسسه هماهنگ باشند. زیرا آنان به تمام مشکلات قربانیان اشراف دارند و کسانی که مایل هستند به کمک باید با مسئولان انجمن هماهنگ کنند تا از راه صحیح انجام شود. نکته مهم این است که خدمت رسانی باید به کل افرادی که دچار این آسیب شدهاند ، باشد نه یک نفر.
هنگامی که کمکهای مستقیم به قربانیان و به شکل غیرسازمانی کمک انجام بشود، صحیح نیست و امکان دارد قربانی به یک سلبریتی تبدیل شود و مردم هم به شخصی که مشهورتر و معروفتر هست، خیلی کمک میکنند و در این بین قربانیانی که در روستای دورافتاده یا شهرهای دور هستند هیچ کمکی اصلا نشود و غیر از این باعث میشود که حس استقلال و خلاقیت شخص صدمه بیند و شخص فکر میکند همیشه کسانی هستند که پولی ماهیانه بدهند، درصورتی که این کار درست نیست به شخص باید آموزشهای لازم داده شود تا بتواند خودش به اجتماع برگردد.
مورد دیگر اینکه توانایی قربانیها را باورکنیم، آنها انسانهایی بودند که قبلا زندگی میکردند شغل داشتند، خانه دار بودن، مادر بودن، پدر بودن، همسر بودن، دختر یا پسر خانواده بودن و عادی زندگی میکردن، شاید الان یک مشکلی پیش آمده و یک زخمی بر صورت و یا بدن دارند، یا بیناییشون کم شده و یا متاسفانه نابینا شدن ولی آنان هنوز میتوانند کار کنند، در شغل خودشان ماهر هستند، مدیرها و کارفرماها به آنان کار بدهند تا قربانیان به اجتماع و زندگی عادی برگردند.
یک مورد خیلی مهم این است که از عکاسی از بچههایی که با اسید سوختهاند خودداری کنید.
چندین بار برای خودم اتفاق افتاده، باتوجه به مصاحبههایی که انجام دادم با روزنامه، تلویزیون، یا جاهای دیگر، چندین بار در مترو، خیابان، پاساژها یا حتی از اقوام سوژه عکاسیشون شدم که این خیلی برام سخت بوده و غمگین شدم، اگر میخواهیم عکسی بگیرم اول اجازه بگیریم، اول سوال کنیم، صحبت کنیم در مورد عکسی که میخواهیم بگیریم، کجا میخواهیم این عکس را استفاده کنیم، اصلاً چه دلیل داریم عکس یادگاری با قربانی اسید پاشی بگیریم؟ این خیلی مهم است که بدانیم که هر شخصی با هر صورتی، شأنی دارد که عکسش جایی پخش شود و سوژه خبری یک نهاد مانند روزنامه، تلویزیون و خبرگزاری شود.
سخن آخر
کاش اینقدر که به چهرهمان اهمیت میدهند، به فکر روح و روانمان نیز باشند.
تاریخ انتشار: ۱۳۹۹/۰۸/۰۷